غزل در حصار خنجرها سرودهی دوست نازنینام غزل نوسرای خوب معاصر ، شاعر کتاب بر بام استعارهها ، محمد (هومن) ذکایی به تقاضای مسِئول این رایانه برای چاپ در رسانه ارسال شده که آن را برایتان میآوریم . لازم است که یادآوری شود که بر روی این غزل در سال های گذشته توسط آهنگ ساز معروف داوود اردلان آهنگی گذاشته شده و فریدون فرهی خوانندهی آهنگهای جاز نیز آن را اجراء کرده بود که به دلایلی هیچگاه به بازار عمومی عرضه نشد .1
*
*
در حصار خنجرها
*
*
در آن سپیده که خورشید را به دار زدند
ستارهها، شبِ مشکوک را هوار زدند
در آفتاب هوایی نشد که تازه کنیم
همیشه چادر ما را، به سایهسار زدند
مگر که آب رعایت کند عزیزان را
که بر تلاطم این رود، بیگدار زدند
کدام صاعقه شب را به انفجار کشید
که ابرهای سیه تا سپیده، زار زدند
ببار جنگل خونین!که تیغ از پیی تیغ
درختهای تو را، در شبِ بهار زدند
شبِ حماسیی ما، در حصار خنجرهاست
خوشا سپیدهسرایان، که بر حصار زدند
چه وقت میرسی از راه ای خجسته سوار
که بر قبیلهی ما، گرگهای هار زدند
محمد (هومن) ذکایی * * * دیماه ۱۳۵۰ خورشیدی
محمد (هومن) ذکایی * * * دیماه ۱۳۵۰ خورشیدی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر