۱۳۸۷ تیر ۷, جمعه

با تو نیستم

.
چیزی که تازه نیست
موضوع مرگ توست
تو قبلآ هم گاه گداری
......................... مرده بودی
بی آن‌که صدای‌ات در بیاید!.
روزنامه‌های عصر خوب به‌خاطر دارند
.....................................نام‌ات را
که با آی با کلاه شروع نمی‌شود
فرق‌اش یک صبحانه‌ی خلاصه است
که مجبوری بی چای شیرین بخوری!
.
پیش از آن‌که همه چیز خراب شود!
دستان‌ات را
روی چشم‌های‌ات بکش
از چاه کمی آب بردار
لازم نیست طناب از حلق این دلو کهنه بگذرد
این خانه‌ی تو نیز هست
مادر بزرگ که همیشه قلب‌اش آویزان بود
نام‌ات را با صدای بلند
از کنار باغچه پاک کرد
لطفآ در حاشیه‌ی این برگ
تاریخ آخرین مرگ‌ات را
.........................یادداشت کن.
...............................
روزويل کاليفرنيا ۱۹ جون ۲۰۰۸

۱۳۸۷ تیر ۶, پنجشنبه

زیر سایه‌ی شما

"زیر سایه‌ی شما" مجموعه‌ی کوتاه‌نوشته‌هایی‌ست که مدتی‌ست با آن‌ها زیر سایه‌ی شما زندگی می‌کنم.
سعی دارم از این پس بخش‌هایی از این نوشته‌ها را که با بازنگری طراح و طنزنویس گرامی بیژن اسدی‌پور در صفحات صافکاری‌ کار مشترک سه تفنگدار طنز ایران (بیژن اسدی‌پور- پرویز شاپور و عمران صلاحی) در ماهنامه‌ی عاشقانه به چاپ رسیده در این سایت بیاورم.
لازم به یاد‌آوری‌ست که کارگاه صافکاری‌ی این سه تفنگدار محبوب ایرانی اخیرآ به یک محل جدید واقع در نبش دو خیابان پر رفت و آمد ایرانی در وست وود لس آنجلس به نام ماهنامه‌ی همسایگان نقل مکان کرده است.
همچنین در کنار این نوشته‌ها تعدادی از کارهای کوتاه و شتابزده‌ی بیژن اسدی‌پور را که بیش‌تر برای راهنمایی‌ و بهتر شدن کار من نوشته و در اختیارم گذاشته است با عنوان انتخابی‌ی "با سایه‌های راه راه بیژن" در اینجا خواهید دید .
.
با سایه‌های راه راه بیژن:
.
۱- سایه‌ام مرا سایه‌ی خودش می پندارد.
۲- سایه‌ی آدم سنگین وزن وقتی روی باغچه افتاد گل‌ها را له کرد.
۳- خداوند سایه‌ی عزراییل را از سر بعضی ها کم نکند.
۴- سایه‌ی آدم شکاک او را تعقیب می‌کند.
۵- آتش خاموش دست سایه‌ام را سوزاند.
.
زیر سایه‌ی شما:
.
۱- برای آن‌که سایه‌اش را با تیر نزنند از رفتن به زیر آفتاب پرهیز می‌کرد.
۲- هیچ‌کس نمی‌داند چه کسی زیر سایه‌اش زندگی می‌کند.
۳- آدم‌های نژادپرست سایه‌ی خودشان را هم لگد می‌کنند.
۴ در دنیای سایه‌ها همه هم‌رنگ‌اند.
۵- آدم خودخواه یک قدم از سایه‌اش جلوتر راه می‌رود.
۶- سایه‌ها به هم پشت نمی‌کنند.
۷- برای دیدار با پرویز شاپور سایه‌های‌ام را با سنجاق قفلی‌های او به هم وصل می‌کنم.
۸- سایه‌ام را زیر آفتاب پهن می‌کنم.
۹- پشت سایه‌ام مخفی می‌شوم.
۱۰- از سایه‌ام تقلید می‌کنم.

۱۳۸۷ خرداد ۲۵, شنبه

برف‌های کوچک در را‌ه‌اند

.
سه چیز باید گفته شود
من اما تنها نام ترا بیاد دارم
که با سه حرف نوشته می‌شود
امروز صبح
سه مرغابی آسمان خانه‌ام را نقاشی کردند
از بوی مداد رنگی پر شدم
شاید نمی‌بایست
تصویر مرغابی‌ها را
از روی آب پاک می‌کردم
من اهل این شهر بودم
و شناسنامه‌ام را با باران نوشته بودند
و کسی حاضر نبود
رودخانه را
از این شهر دور کند
یا پل‌های چوبی‌اش را
که از همه‌جا سر در می‌آورند
توی اجاق زمستان بسوزاند
ما با پاییز عهد بسته بودیم
که برگ‌های زرد را
روی زمین پارک پهن کند
تا وقتی که سربازهای بازنشسته
..........................قدم می‌زنند
بهتر شنیده شوند
و زمستان راه‌ش را گم نکند
برف‌های کوچک در را‌ه‌اند
و گنجشک‌های گرسنه
بر روی سیم‌های خاردار
.....................چمباتمه زده‌اند
خواب‌های‌ام پیدا نیست
من تمام رویاهای مشکوک را
یادداشت کرده‌ام
این‌جا که ایستاده‌ام
پایتخت خواب‌های پریشان
..............................است
و هیچ‌ کس پشت پنجره را
از بوی سبز ریحان پر نمی‌کند
.............................روزویل کایفرنیا ۱۴ جون ۲۰۰۸

۱۳۸۷ خرداد ۱۹, یکشنبه

کمی خانگی

.
.
چشمان‌ات آبی‌ست
دستان‌ام را می‌شویم
............... . خیس نمی‌شوند
با این آب نمی‌شود
.................. آبی شد
پاییز را از کویر می‌کنم

باران آغاز می‌شود
و هراز
از این سمت آب‌های مرتبط
.................... عبور می‌کند
نیما هنوز تنهاست
نه نور نورانی‌ست
و نه این گنبد خالی
کلید را می‌زنم
.....................چراغ روشن می‌شود

خانه اما تاریک ا‌ست*
این‌جا خانه‌ی من نیست
باید کمی خانگی شوم
مثل "طنز‌های خانگی"
‌**
که هم تلخ است و هم شیرین
فرهاد هم از همین کوچه‌ی باریک گذشت
و ما هنوز
در جمعه‌های خوب
غزلی تازه نوشتیم
امروز آخر ماه فرنگی‌ست
من اما ستاره نیستم.
نه روز دیده می‌شوم نه شب
شهر فرنگی‌ام
از خواب
............
....تا خراب
*اشاره به: فیلم مستند "خانه تاریک است" ساخته‌ی فروغ ‌فرخ‌زاد
**اشاره به: "طنز خانگی" طنزنوشته‌های کوتاه بیژن اسدی‌پور

...
.......................................................روزويل کاليفرنيا ۳١ می ۲۰۰۸