۱۳۸۶ دی ۷, جمعه

نقاش صوت آبی‌ی مانی‌

این در نه باز می‌شود
و نه بسته می‌ماند
پنجره‌ای‌ست
که لبخنده‌های‌اش
پشت نیم‌پرده‌ی اساطیر
پنهان نمی‌شود
و دروازه‌ای
که شرم عبور سربازان چنگیزی
بر پیشانی‌ی سالیان‌اش
نقش نبسته‌است
این آب نه خشک می‌شود
و نه تر می‌ماند
فواره‌ای‌ست
که بر بازوان خیس باران
نقش می‌زند
و حضور تیره‌ی ابر را
طراوت می‌دهد
این حوض
نقاش صورت مانی‌ست
که بر چهار سمت بلند افق
جار می‌زند
............................دسامبر
۲۰۰۷
.......................................روزویل کالیفرنیا ------------------------

هیچ نظری موجود نیست: