۱۳۸۷ شهریور ۹, شنبه

دو برداشت از اصطلاح «عجم» در شاهنامه


.
چندی پیش پیامی دریافت کردم از ایران‌شناس و متفکر فرهیخته جلیل دوستخواه که خواسته بودند برای آگاهی‌ی ایرانیان علاقه‌مند مطلبی که ایشان در مورد بیت معروف ( بسی رنج بردم بدین پارسی - ... ......) منتسب به حکیم توس ابوالقاسم فردوسی‌ ٬ نوشته را در رسانه منعکس کنم .
به عللی که از ذکر آن پرهیز دارم انعکاس آن در این‌جا به تأخیر افتاد ٬ تا امروز که در تورق وبلاگ‌های ایرانی به روزنوشت آخرین آقای پرویز رجبی که در رابطه با مطلب دوستخواه نوشته شده بود برخوردم که بی‌مورد ندیدم آن را که شامل نوشته‌ی آقای دوستخواه نیز می‌شود برای‌تان بیاورم
.
باآرزوی سلامتی برای هردوی این برزگواران
....................................................................................... حبیب شوکتی
دو برداشت از اصطلاح «عجم» در شاهنامه


نوشته : پرویز رجبی
06 شهریور 1387 ساعت 05:24
درباره ی ِ نادرستی‌ی ِ انتساب ِ بیتی ایرانْ‌ستیزانه و اهانتْ‌ آمیز به فردوسی
برداشت دکتر جلیل دوستخواه از «عجم» در شاهنامه
و برداشت متفاوت پرویز رجبی از آن
جمله‌ی ِ "عجم زنده كردم بدین پارسی" نیمه‌ی ِ دوم بیتی بسیار مشهور (" بسی رنج‌ْبُردم در این سال سی/ ...") و زبانْ‌زد ِ خاصّ و عام است. این بیت، در هیچ یك از دستْ‌نوشتْ‌های كهن ِ شاهنامه، در متن ِ بُنیادین نیامده و تنها در زُمره‌ی ِ بیت‌های نسبت داده به فردوسی در "هَجونامه"ی ِ برساخته به نام ِ او دیده‌می‌شود. كلیدْواژه‌ی ِ معنا شناختی‌ی ِ این بیت، واژه‌ی ِ "عجم" است كه در "فرهنگ ِ وُلف"، تنها چهار كارْبُرد از آن در سراسر ِ شاهنامه، به ثبت رسیده‌است: یكی در "گشتاسپْ‌نامه‌ی دقیقی" (مُل، ج ٤، ص ٢١٤، ب ٨١٠ = مسكو، ج ٦، ص ١٢٠، ب ٧٩٥ = خالقی‌مطلق، دفتر٥، ص ١٥٠، ب ٨٠١)، دیگری در ب ٣٤ از ٤٥ بیت ِ "ستایشْ‌ ‌نامه‌ی ِ محمود" در آغاز ِ "روایت ِ پادشاهی‌ی ِ اشكانیان" (مُل، ج ٥، ص ١٣٥، ب ٣٠ = مسكو، ج ٧، ص ١١٤، ب ٣٤ = خالقی‌مطلق، دفتر ٦، ص ١٣٧، ب ٥٢)، سومین ِ آنها در پایان ِ "روایت ِ پادشاهی‌ی ِ یزدگرد ِ سوم " (مُل، ج ٧، ص ٢٥٢، ب ٩٠٧ = مسكو، ج ٩، ص ٣٨٢، ب ٨٦٠ = خالقی‌مطلق، دفتر٨ ، ص ٤٨٧، ب ٨٩٢) و سرانجام، چهارمین مورد در بیت ِ آمده در "هَجونامه"ی آنچنانی كه پیشتر، بدان اشاره‌رفت.


چُنان كه می‌بینیم، یك مورد از این بَسْ‌آمَدهای چهارگانه‌ی ِ واژه‌ی ِ "عجم" – كه وُلف بدان‌ها اشاره‌می‌كند – در میان ِ بیت‌های ِ سروده‌ی ِ دقیقی و افزوده بر شاهنامه است كه حساب ِ سراینده‌اش را باید از فردوسی جداشمرد و مورد ِ دیگر در "هجونامه" جای‌دارد – كه همه‌ی ِ شاهنامه‌شناسان ِ رَوِشْ‌مَند ِ این روزگار در ساختگی و افزوده‌ بودن ِ آن، همْ‌داستانند – و تنها دو كاربُرد ِ آن در سرآغاز ِ "روایت ِ پادشاهی‌ی ِ اشكانیان" و پایان ِ "روایت ِ پادشاهی‌ی ِ یزدگرد ِ سوم "، سروده‌ی ِ فردوسی است و این هر دو نه در ساختار ِ متن ِ بُنیادین شاهنامه؛ بلكه در میان بیت‌هایی جای‌دارد كه استاد ِ توس، آگاهانه و به خواست ِ پاسْ‌داشتن ِ حماسه‌ی ِ بزرگش از گزند ِ محمود ِ فرهنگْ‌ستیز و كارگزارانش – ناگزیر و بااكراه – بر متن ِ اثر ِ خویش افزوده‌است و بایستگی‌های ِ سخنْ‌گفتن با و یا درباره‌ی ِ كسی همچون محمود، "یمین" ِ (دست ِ راست ِ) دولت ِ خلیفه‌ی ِ ایرانْ‌ستیز ِ بغداد را نیز می‌ شناسیم. پس، هرگاه گفته‌شود كه دُشنامْ‌واژه‌ی ِ "عجم" در متن ِ شاهنامه‌ی ِ فردوسی هیچ كاربُِردی ندارد، گزافه‌گویی نیست. ١
· * *چُنین می‌نماید كه واژه‌ی ِ "عجم" به دلیل ِ بار ِ منفی و مفهوم ِ اهانتْ‌بار و ریشخندْآمیزی كه در اصل داشته (گنگ، لال) – و عرب‌ها آن را در اشاره به ایرانیان و دیگرْ قوم‌هایی كه نمی‌توانستند واژه‌های عربی را مانند خود ِ آنان بر زبان آورند – به كار می‌بردند، در ناهمْ‌خوانی‌ی ِ آشكار با دیدگاه ِ فرهیخته‌ی ایرانی‌ی ِ فردوسی بوده و نمی‌توانسته‌است در واژگان ِ شاهنامه‌ی ِ او جایی داشته‌باشد و تنها در سده‌های پس از او – كه بار ِ وَهنْ‌آمیز ِ این دُشنامْ‌واژه فراموش‌شده‌بوده – بیت ِ "بسی رنج‌بُردم ..." با دربرگیری‌ی ِ این واژه به فردوسی نسبتْ‌داده‌ شده‌ است و از آن زمان تاكنون بسیاری از كسان، آن را اصیل شمرده و حتا مایه‌ی ِ فخر شمرده و در هر یادكردی از فردوسی و شاهنامه، آن را با آب و تاب ِ تمام و هیجانْ‌زدگی، بر زبان آورده یا بر قلم رانده‌ و نادانسته، نكوهش را به جای ِ ستایش برای ِ ملت و تاریخ و فرهنگ خود، پذیرفته‌اند!
· سازنده‌ی ِ این بیت، سخن ِ راستین ِ شاعر را در پیش ِ چشم داشته‌ كه گفته‌است: "من این نامه فرّخْ‌گرفتم به فال/ بسی رنجْ‌بُردم به بسیار سال". آن‌گاه در حال و هوای ِ ذهنی‌ی ِ خود و بیگانه با نگرش ِ فرهیخته‌ی ِ ایرانی‌ی ِ حماسه‌سرای بزرگ و سرافراز، چنین سخن ِ خوارْانگارانه و كوچكْ‌شمارانه‌ای را پرداخته و – با این خامْ‌اندیشی كه اشاره به "رنجْ‌بُرداری‌ی ِ سی‌ساله"ی ِ شاعر می‌تواند پرده‌ی ِ پوشاننده‌ی ِ دشنامْ‌واژه‌ی ِ "عجم" باشد – همانند ِ وصله‌ی ِ ناهمْ‌رنگی بر جامه‌ی ِ زرْبفت و گرانْ‌بهای ِ گفتار ِ گوهرین ِ خداوندگار ِ زبان فارسی‌ی ِ دَری، پیوند زده‌ است.
· گفتنی‌ست كه در روزگار ِ ما، دانشمند ِ بزرگ ِ ایرانْ‌شناس و شاهنامه‌پژوه ِ آلمانی فریتز وُلف، با هوشْ‌مندی و آگاهی‌ی تمام، بیت ِ راستین فردوسی "من این نامه فرّخْ‌گرفتم به فال/ بسی رنجْ‌بُردم به بسیار سال" را پیشانه ‌نوشت ِ اثر ِ ماندگار و ارزشْ‌مند ِ خود، فرهنگ ِ واژگان ِ شاهنامه كرده‌است.* * *می‌دانیم كه دو سده پس از خاموشی‌ی ِ استاد ِ توس، چكامه‌سرای نامدار، جمال‌الدّین عبدالرّزّاق اصفهانی، در یكی از سروده‌هایش گفته‌است: "هنوز گویندگان هستند اندر عجم / كه قوّه‌ی ِ ناطقه، مَدَد ازیشان بَرَد!" یعنی، از یك سو دشنامْ‌واژه‌ی ِ "عجم" را به منزله‌ی ِ عنوانی برای نامیدن ِ قوم و مردم ِ خود پذیرفته و از سوی ِ دیگر، خواسته ‌است در صدد ِ جبران ِ آن اهانت ِ تاریخی به ایرانیان برآید و سر ِ آزادگی و غرور برافرازد كه ملّت ِ او "گنگ" نیستند و "گوینده"اند و همین به ناسزا "گنگْ‌خواندگان" چنان "گویندگان"ی را در دامان ِ خویش می‌پرورند كه هنوز هم "قوّه‌ی ِ ناطقه" از ایشان "مَدَدمی‌بَرَد".* * *امّا امروز در روی‌كرد و برخورد با گذشته‌ی ِ نابه‌سامان ِ تاریخی‌مان و آن همه ناروا كه ایران‌ْْستیزان ِ بیگانه و "خودی" (؟!) بر ما رواداشته‌اند، دیگر جای ِ كوتاه‌آمدن و سازشْ‌كاری و سخن در پرده گفتن و پیروی ی چشمْ‌ بسته از رهْ‌نمود ِ فریبنده و گمْراه‌كننده‌ی ِ "رَه چُنان رَو كه رَهْ‌رََوان رفتند!" نیست. هنگام ِ آن رسیده‌است كه همه‌ی ِ گذشته‌ی ِ تاریخی و فرهنگی‌مان را آشكارا و بی‌پروا به كارگاه ِ نقدی فرهیخته ببریم و از "چراگفتن" و "شكْ‌ وَرزیدن" و "بازْاندیشیدن" در هیچ اصل و باوری، پروا و پرهیزی نداشته‌باشیم.* * *در مورد ِ درونْ‌مایه‌ی ِ این یادداشت، از "عام" توقعی نیست كه بداند این بیت با همه‌ی بلندْآوازگی‌ و نمود ِ فریبنده و كاربُرد ِ گسترده‌اش، سروده‌ی ِ فردوسی نیست و دشنامْ‌واژه‌ی‌ ِ "عجم" جایی در واژگان ِ متن ِ شاهنامه ندارد. امّا "خاصّ" چرا بی هیچ پشتوانه‌ی ِ دستْ‌نوشت‌ْشناختی و بدون ِ ژرفْ‌نگری در درونْ‌مایه‌ی ِ ایرانْ‌ستیزانه و اهانتْ‌ آمیز ِ آن، انتسابش به استاد ِ توس را پذیرفته و در همه جا به منزله‌ی ِ سخنی افتخارْآمیز و غرورْانگیز می‌خواند و می‌نویسد تا جایی كه در یك نشست ِ شاهنامه‌پژوهی‌ی ِ ویژه‌ی ِ گْرامی‌داشت ِ شاعر نیز، آن را عنوان ِ یك سخنْ‌رانی قرارمی‌دهد؟ دیگر چه بگویم؟ "در خانه اگر كس است، یك حرف بس است!"

در همین زمینه:

آگاهی‌یافتم كه درس ِ بیست و دوم از كتاب ِ فارسی‌ی ِ سال ِ دوم ِ دبستان (صص ١٥٨- ١٦٠) را ویژه‌ی ِ شناساندن ِ فردوسی و شاهنامه به نوآموزان كرده‌اند.

متن ِ این درس، به شیوه‌ای ابتكاری در شكل ِ گزارش ِ سفری به توس و دیداری از بنای ِ یادمان ِ شاعر ِ ملّی‌مان از زبان ِ یك كودك و با دستْ‌نوشت ِ او تهیه شده و سادگی و روانی‌ی ِ نگارش ِ آن، به خوبی درخور ِ دریافت ِ خوانندگان ِ آن (گروه ِ سِنّی‌ی ِ هفتْ‌ سالگان) است. امّا در این متن – كه باید آن را سنگ ِ بنای ِ آگاهی‌ی ِ نوباوگان از چیستی‌ی ِ حماسه‌ی ِ ملّی شمرد – سنگی كجْ‌نهاده، سختْ چشمْ‌آزار است.
از دو بیتی كه به منزله‌ی ِ نمونه‌ی ِ سخن ِ استاد ِ توس در پایان ِ این درس آورده‌اند، یكی (" بسی رنجْ‌بُردم درین سال سی/ عجم زنده‌كردم بدین پارسی") – با همه بلندْآوازگی و جاافتادگی‌اش در ذهن و زبان و نوشتار ِ خاصّ و عام – سروده‌ی ِ فردوسی نیست و از افزوده‌های پسین بر شاهنامه به شمارمی‌آید ( ← ابوالقاسم فردوسی: شاهنامه به كوشش ِ جلال خالقی مطلق، دفتر ٨، ص ٤٨٧، پی‌ْْ نوشت ِ ٩، بازْبُرد به ب ٨٩٠).
به هر روی، به رَغْم ِ این اشتباه ِ بزرگ، كار ِ وزارت ِ آموزش و پرورش در گنجانیدن ِ این متن در كتاب ِ یادكرده، ستودنی‌ست. من این كُنِش ِ فرهنگی‌ی ِ ملّی را به فال ِ نیك می‌گیرم و امیدوارم در چاپ‌های ِ دیگر ِ كتاب، بیت ِ سروده‌ی ِ راستین ِ فردوسی: "من این نامه فرّخ‌ْگرفتم به فال/ بسی رنجْ‌بُردم به بسیارْسال" را جای‌گزین ِ بیت ِ ساختگی و افزوده‌ی ِ یادكرده، گردانند.
نگارنده خواهدكوشید كه در تماس با دستْ‌اندركاران ِ تألیف و تدوین ِ كتاب‌ْهای درسی در وزارت ِ آموزش و پرورش، سخن ِ دلْ‌سوزانه و انتقادی‌ی ِ خود را بازگوید و آنان را به برداشتن ِ بیت ِ ساختگی از متن ِ درسی ی یادكرده فراخواند. گوش‌هاشان شنواباد!


__________________
١. شاهنامه‌پژوه ِ ارجمند آقای دكتر ابوالفضل خطیبی، پیش از این در گفتاری با عنوان ِ بیت‌های ِ عربْ‌ستیزانه در شاهنامه – كه نخست در مجلّه‌ی ِ نشر ِ دانش، سال ٢١، شماره‌ی ِ ٣، پاییز ١٣٨٤ و سپس در دفتری جداگانه با عنوان ِ برگزیدۀ مقاله‌های نشر ِ دانش (١١) دربارۀ شاهنامه (١٣٨٥) نشرداده – در اشاره به همین بیت، نوشته‌است:
"... از میان ِ ١٥ نسخۀ مبنای ِ كار ِ خالقی مطلق، بیت ِ بالا فقط در٤ نسخه (كراچی ٧٥٢ ق، لندن ٨٤١ ق، پاریس ٨٤٤ ق و برلین ٨٩٤ ق) آمده و مصراع ِ نخست ِ آن در ترجمۀ عربی ِ بُنداری نیز هست (بُنداری، ج ٢، ص ٢٧٦). خالقی مطلق، به درستی این بیت را – كه در هیچ یك از چاپ‌های ِ ژول مول و مسكو نیامده – الحاقی دانسته‌است. بیت ِ بالا در ١١ نسخه – كه كهن‌ترین نسخه (لندن ٦٧٥ ق) در رأس ِ آن‌هاست – دیده‌نمی‌شود و به نظر ِ نگارنده، به لحاظ ِ شعری نیز چندان استوارنمی‌نماید ... (عُجْمَه و عَجْمَه در عربی به معنی ِ ابهام و عدم ِ فصاحت در زبان است و به همین سبب، اعراب، ایرانیان را اَعجَم و جمع ِ آن اَعاجِم و عُجْم – كه یك معنی ِ آن گُنگ است – و نیز عَجَم نامیده‌اند؛ زیرا از نظر ِ آنان، زبان ِ ایرانیان پیچیده و دشوار و غیر ِ فصیح بوده‌است. اَعجَمی منسوب ِ به اَعجَم و عَجَمی منسوب ِ به عَجَم است.)."
دربارۀ «عجم» در شاهنامۀ فردوسی
چند روز پیش مقاله‌ای دریافت کردم از استاد دکتر جلیل دوستخواه با نام «درباره ی ِ نادرستی‌ی ِ انتساب ِ بیتی ایرانْ‌ستیزانه و اهانتْ‌ آمیز به فردوسی».
قرار بود در وبلاگم (از اصطلاح «تارنما» به خاطر زورکی بودنش خوشم نمی‌آید) منتشرش کنم.
استاد دوستخواه به برداشت بسیاری و من یکی از انگشت‌شمار ایران‌شناسان ایرانی است که تنها «اوستا»یش کفایت می‌کند که او را بسیار نامدار بشناسیم و بخوانیم... نوشتۀ استاد شیفته را بر چشم نهادم و منتشرش کردم. با این مقدمه:
نوشتۀ زیر را استاد جلیل دوستخواه فرستاده اند. با این که برداشت من اندکی متفاوت است، به سبب مقام ارجمند استاد و بضاعت اندک خودم در شناخت فردوسی و شاهنامه، آن را در این جا منتشر می کنم
سپس استاد دوستخواه و دوست مشترک مجید روشنگر خواستند که اشاره‌ای داشته باشم به برداشت اندک متفاوتم. اینک، با این‌که بضاعت تبیین ندارم، به احترام دو استاد به برداشت متفاوتم می‌پردازم:
واقعیت این است که ما ایرانیان در طول تاریخ بسیار طولانی خود آن‌قدر از خودی و ناخودی آزار دیده‌ایم که از طناب می‌ترسیم و حتی گاهی فکر می‌کنیم که شاید در هرگوشه‌ای از چشم‌انداز تاریخمان پلنگی خفته باشد!..
واقعیت دیگر برای من این‌که چون به اصطلاح «عجم» حساسیت داریم، ناخودآگاه در ساخت سد سکندرمان به استواری مصالح کمتر می‌اندیشیم!
ما ایرانی‌ها به هرکس که ایرانی نباشد می‌گوییم: «خارجی». به اغراق یعنی: «غیرآدمیزاد»! فرانسوی‌ها به ژرمن‌ها می‌گویند: «آلمانی‌ها (آنوری‌ها = خارج از گودها)»! روس‌ها به آلمانی‌ها می‌گویند: «نِمِتس (لال، نفهم)» و عرب‌ها هم به ایرانی‌ها می‌گویند «عجم (یا به قول روس‌ها: نِمِتس)» و یونانی‌ها بربر. آلمانی‌ها خارجی را «غیرسرزمینی» و یا چیزی شبیه «غیرمیهنی» می‌نامند و اصطلاح‌هایی از این دست در سراسر دنیا از زبان قوم یا ملتی برای قوم و یا ملتی دیگر. ما خودمان در درون کشورمان بسیاری از هم‌میهنانمان را «پشت کوهی»، «بیابانی»، به ترکی «بیلمَز (نادان، نفهم)» و به لهجۀ تهرانی «اُزگَل» می‌خوانیم.
پیداست که پیش از «مدرن» و «پست مدرن» شدن خلق و خوی هفتاد و دو ملت و پیداشدن اصطلاح‌های مرغوب «هند و اروپایی»، «سامی» و آلتایی و غیره... کسی که زبان کسی را نمی‌فهمید،خیال می‌کرد که طرف مقابل است که او را نمی‌فهمد و او را با معصومیت، «گنگ، نفهم و لال» می‌خواند. بگذریم که برخی‌ها از اصطلاح‌های نامرغوب «گاو» و «خر» نیز استفاده می‌کنند و خیلی که ملاحظه کنند به جای «خر» از واژۀ مغولی «الاغ» استفاده می‌کنند. یا اسم عام «حیوان»!..
من به نادرستی‌ِ انتساب ِ بیتی «ایرانْ‌ستیزانه» و «اهانتْ‌‌آمیز» به فردوسی کاری ندارم. چون ایمان دارم که هیچ ستیزه‌جویی هرگز نمی توانسته است بیتی این‌قدر زیبا و فشرده و پرمعنی بر زبان راند!
به این واقعیت کار دارم که اگر قرار باشد که اصطلاح‌های «عجم»، «نِمِتس» و «آلمانی» و «بربر» را ستیزه‌جویانه بخوانیم، از روس‌ها و ‌آلمانی‌ها که بگذریم، باید هزاران جلد کتاب تاریخ خود را، که در سده‌های گذشته و حال به فراوانی از اصطلاح «عجم» استفاده کرده‌اند، دور بریزیم و یا با اتهام ستیزه‌جویانه بودن غیرقابل اعتماد بدانیم.
گمان نمی‌کنم که فردوسی با نگاه استاد دوستخواه به واژۀ «عجم» نگاه کرده باشد. بگردیم، شاهنامه را، می‌یابیم نکته‌های فراوانی از این دست. منتها چون خشمگین نیستیم از کنار آن‌ها می‌گذریم. در جایی دیگر نیز گفته‌ام که بسیاری از واژه‌های سامی در ایران با گذشت زمان به‌کلی از معنای اصلی خود فاصله گرفته و شناسنامۀ ایرانی گرفته‌اند. فراموش نکنیم که برای همۀ مورخان ایران 12 سده عراق عجم نامیده شده و کسی نه زبان به اعتراض گشوده و نه کاوۀ آهنگری برخاسته که به حکومت بیگانگان پایان بدهد. کافی است که سری بزنیم به دورۀ سلجوقی و اتابکان و شیخ مصلح‌الدین و لسان‌الغیب.
اشارۀ من به این معنی تعبیر نشود که گویا من سر تسلیم در برابر بیگانگان فرود می‌آورم... برعکس، آهنگ من انگیختن هشیاری است. حتی به کمک همین یک بیت فردوسی که تفاوت اندکی را در برداشت من با استادم دوستخواه فراهم آورده.
در این‌جا جادارد که خاطرۀ بسیار زیبایی را بیاورم که از زنده‌یاد استاد تقی بینش دارم: من در دائرةالمعارف بزرگ اسلامی رئیس بخش ایران‌شناسی بودم و اتاقی مجرد در گوشۀ باغ داشتم و استاد در طبقۀ بالای ساختمان اصلی با بخش هنر همکاری می‌کرد. او گاهی برای هواخوری با دست و پای بسیار لرزان به باغ می‌آمد و سراغی هم از من می‌گرفت. یک روز به او، به خاطر تخصص منحصر به فردی که در تاریخ موسیقی ایران داشت، پیشنهاد کردم مدخل‌های «باربد» و «نکیسا» را برای دانشنامۀ بزرگ ایران بنویسد. همین طور که سراسر بدنش در لرزش بود، با خنده‌ای بسیار شیرین، با آهنگی تقریبا مانند نجوا گفت: من اگر بنویسم مجبورم که به این هم اشاره کنم که ممکن است این دو شخصیت افسانه‌ای باشند. به هرکاری که نباید دست زد. بگذار مردم باربد و نکیسایشان را داشته باشند و دل خوش‌کنند.
حالا می‌خواهم دینم را به استاد تقی بینش ادا کنم:
استاد دوستخواه گرامی و بسیار عزیز، مردم ایران با این یک بیت فردوسی خیلی عشق و حال کرده‌اند و همواره آن را زیر زبان زمزمه کرده‌اند. دلتان بار ندهد که با یک گمان تازه، گمانی کهن و زیبا تشییع شود. آهسته بیخ گوشتان بگویم که مردم هم به راحتی این بیت زیبا را رها نخواهند کرد!
این بود آن تفاوت اندکی که به آن اشاره کردم!
اگر می‌توانستم، با رنجی بسیار، ضامن این بیت فردوسی می‌شدم:
بسی رنج بردم...
با فروتنی
پروبز رجبی

هیچ نظری موجود نیست: