۱۳۸۸ اسفند ۷, جمعه

«شاهنامه‌شناسی‌ی ِ بَدَلی»: "جَولان ِ ..." در "عرصه‌ی ِ سیمرغ"






















د رمتن جوابیه‌ی زیر نوشته‌ی دوست ارجمندمان دکتر جلیل دوستخواه(برگرفته از سایت ایرانشاختی ایشان) متأسفانه از آقای بهرام مشیری به گونه‌ای تحقیرآمیز
یاد می‌شود که در خور شأن منقد گرانقدری چون ایشان نیست.
ضمنأ در پایان عین برنامه‌ی آقای بهرام مشیری را در این ارتباط می‌توانید بشنوید.


.
۲. «ِ بَدَلی»: "جَولان ِ ..." در "عرصه‌ی ِ سیمرغ" (؟!)

" مُدّعی خواست که آید به تماشاگه ِ راز
دست ِ غیب آمد و بر سینه‌ی ِ نامَحرَم زد."
حافظ

بسیاری از ما ایرانیان، در هنگام ِ برخورد با تباهکاری‌های برخی از هم‌میهنان‌مان در یادمان‌های ِ کهن ِ تاریخی و فرهنگی (از سر ِ نادانی یا جزم‌باوری)، دچار شگفتی‌زدگی و اندوه ِ ژرفی می شویم.
اکنون نیز، با دریغ ِ بسیار، شاهد ِ ژاژخایی و پریشان‌گویی‌ی یک مدّعی‌ی ِ گستاخ و اندازه‌نشناس نسبت به کار ِ کارستان ِ چندین ده‌ساله‌ی ِ استاد دکتر جلال خالقی مطلق، شاهنامه‌پژوه و شاهنامه‌شناس ِ سرآمد روزگارمان در گستره‌ی ِ حماسه‌ی ِ ملّی‌ی ِ ایران هستیم.


بهرام مشیری که در برنامه‌های تلوبزیونی‌ی ِ لوس‌آنجلس مکان، سخن‌می‌گوید و گره ِ همه‌ی ِ مشکل‌های ِ عالم و آدم را با زبانی فریبنده و پر آب و تاب و با نقابی از "پژوهنده‌نمایی" بر چهره و گفتارش، حل‌ می‌کند (؟!) اکنون به سراغ ِ شاهنامه رفته و با ایرادهای ِ نیش‌غولی به فرارَوَند ِ ویراستاری‌ی ِ استاد خالقی مطلق، می‌خواهد به خیال ِ خام ِ خود، اعتبار ِ والای ِ این کار ِ عظیم ِ مورد ِ پذیرش و تأیید ِ انبوهی از دانشوران ِ ایرانی و جُزایرانی را در برابر ِ نشان ِ پرسش بگذارد! "زهی تصوّر ِ باطل، زهی خیال ِ مُحال!"

این – به گفته‌ی ِ مهدی اخوان ثالث– "پریشان‌گوی ِ مسکین" و عوام‌باره، که با شوخ‌چشمی و ژاژخایی و گستاخی‌ی ِ هرچه تمام‌تر، در پایگاه ِ "برادر ِ حاتم ِ طائی" جای دارد، کارهای استادانی همچون دکتر جلال خالقی مطلق و دکتر احسان یارشاطر را برنمی‌تابد و ناگزیر، با انکار، از آنها یاد می‌کند و گمان می‌برد که می‌تواند با معرکه‌گیری و شعبده‌بازی و چشم‌بندی در روزگار ِ کارآمدی و فراگیری‌ی ِ رسانه‌های ِ جهان‌شمول و گشودگی‌ی ِ درهای ِ دانش و بینش به روی همگان، "نگاره‌ی ِ مار" را به جای ِ "مار" عرضه‌بدارد!

امّا متن ِ شاهنامه‌ی ِ ویراسته‌ی ِ استاد خالقی مطلق، به باور و داوری‌ی ِ همه‌ی ِ آگاهان و پژوهشگران ِ بی‌غرض و مرض، ممتازترین ویرایش ِ این اثر در هزاره‌ی ِ پشت ِ سر و نزدیک‌ترین روایت به سروده و دست‌نوشت ِ شاعرست.

نمونه‌ای از به اصطلاح، مُچ‌گیری‌های این "مدّعی"، از ویرایش ِ خالقی مطلق، این است که در پایان ِ داستان ِ کاموس کشانی، آمده‌است:
"سرآوردم این رزم ِ کاموس نیز / درازست و نگشاد ازو یک پشیز (دفتر سوم، ص ۲۸۵)
حال آن که در دیگر چاپ‌های ِ شاهنامه، به جای نگشاد، آمده‌است: نفتاد (= نیفتاد). وی، بی هیچ گونه آگاهی از شیوه‌های ویرایش ِ متن‌های کهن و اهمیّت ِ دست‌نوشت‌ها و راه‌کارهای ِ شناخت و گزینش ِ برترین و درست‌ترین نگاشت ِ هر جزء از متن، در این مورد، نفتاد را – که تنها نگاشت ِ چهار دست‌نوشت ِ پسین است – بر نگشاد – نگاشت ِ کهن‌ترین دست‌نوشت و سه دست‌نوشت ِ کهن ِ نزدیک بدان (و نیز، چهار دست‌نوشت ِ نونگاشته‌تر) – برتری می‌دهد و فراتر از همه‌ی ِ هنجارهای ِ بایسته‌ی ِ ویرایش، دست به یک به اصطلاح تحلیل و تفسیر می‌زند و با نقاب ِ "دل‌سوزی برای ِ منش و کنش ِ والای ِ فردوسی"، بر این سخن ِ ویراستار، خرده می‌گیرد که در باره‌ی ِ مفهوم ِ نگشاد در این کاربُرد، گفته‌است خواست ِ شاعر، بیان ِ حال ِ خود و گرفتاری‌اش در تنگنای ِ تنگ‌دستی بوده‌است که سرودن ِ داستان ِ دراز ِ کاموس، همچند ِ پشیزی هم گشایش در زندگی‌ی ِ او پدیدنیاورد.
"مُدّعی" آن‌گاه با آه و فغان از این که گویا ویراستار با این گزینش ِ خود، پایگاه ِ والای ِ شاعر ِ بزرگ و حماسه‌سرای سترگ‌ مان را تا حدّ ِ چشم‌داشت ِ کارمُزد برای ِ اثر ِ والایش فرودآورده‌است، ابراز ِ تأسّف می‌کند تا شنوندگان و بینندگانی را مجذوب و مبهوت ِ گفتار ِ خود کند که بیشترشان اهل ِ پژوهش نیستند و شاهنامه را تنها در بیان ِ "چو ایران نباشد، تن من مباد/ بدین بوم و بر، زنده یک تن مباد!"، آن هم در مناسبت‌های ِ ویژه‌ی ِ "ملّی- میهنی" (؟!) می‌شناسند. (بی آن که حتّا بدانند – دست بر قضا – این بیت ِ خون به جوش‌آور، از نسبت‌داده‌های معاصر، به شاعرست و نه از سروده‌های وی).
"شاهنامه‌نشناس" ِ از شاهنامه سخن‌گوینده، نمی‌تواند وضع ِ راستین ِ شاعر در "زمانه‌ی ِ عُسرت" را دریابد و بداند که او – به رغم ِ کار ِ با عظمتش – به ویژه در روزگار ِ پیری و فرسودگی، در پی ِ دهها سال کار ِ سنگین و تاب‌سوز، به معنی‌ی ِ آشکار و بی‌چون و چرای واژه، گرسنه بوده‌است! (بله؛ درست‌خوانده‌اید: گرسنه!)
شکوِه‌ی ِ دردمندانه و آب در چشم آور ِ او را بخوانید:
"کنون خورد باید مَی ِ خوش‌گوار
که می بوی ِ مُشک آید از جویبار
هوا پُرخروش و زمین پُر ز ِ جوش
خُنُک آنک دل شاد دارد به نوش
دَرَم دارد و جام و نُقل و نَبید
سر ِ گوسپندی تواند بُرید
مرا نیست؛ فَرّخ کسی را که هست
ببخشای بر مردم ِ تنگ‌دست!"

(شاهنامه، به کوشش ِ جلال خالقی مطلق، دفتر ِ پنجم، ص ۲۹۱ - درآمد ِ داستان ِ رستم و اسفندیار)
*
ملاحظه‌می‌فرمایید: شاهنامه‌سرایی با شکم ِ گرسنه و حسرت ِ یک وعده خوراک ِ گرم!

اکنون بنگرید به کار ِ کسی که در پی ِ هزار سال، برای ِ گرمی‌ی ِ بازارش، می‌خواهد از "شاعر ِ واقعی"، "سیمایی افسانگی و خیالی" به نمایش بگذارد و احساس ِ کسانی را که ذهن‌شان در "پرده‌ی ِ پندار"ماندگار است، برانگیزد و برای این شَعبده‌بازی‌ی ِ "پژوهش‌نما"ی ِ خود، روامی‌دارد که پژوهنده‌ی راستین و بلندآوازه ‌ ای را به صُلابه بکشد و به قصد ِ خدشه‌دار وانمودن ِ کار ِ کارستانش، "آسمان" را هم‌کنار ِ "ریسمان" گرداند!
*
به گفته‌ی فردوسی: "ازین در، سخن چند گویم همی / میان و کرانش ندانم همی".










شک نیست که نه خالقی مطلق، تافته‌ی ِ جدابافته و «بُت» و بَری از هرگونه سهوست و نه دست‌آورد ِ کارش – با همه‌ی ِ اهمیّت و ارزش ِ آن – برای همیشه "بهترین"، "رساترین" و "بی‌چون و چراترین" کار در این راستا خواهدماند. خود او نیز با منش ِ فرهیخته‌ و فروتنی‌ی ِ دانشورانه‌اش، چیزی جُز این نگفته‌است. امّا والایی‌ی ِ پایگاهش، بدان اندازه هست که دست ِ فرصت‌طلبان، معرکه‌گیران و میدان‌داران ِ بی‌مایه، بدان نرسد! "یک نکته درین معنی، گفتیم
و همین باشد!"
***
پژوهنده‌ی ِ ارجمند شهربراز، نقدی شیوا و آگاهاننده با عنوان ِ بهرام مشیری و شاهنامه‌ی ِ خالقی، در همین زمینه نوشته‌ و با دقتی ستودنی به ایرادهای ِ بی‌پایه‌ی ِ این مدّعی‌ی ِ گزافه‌گو، پاسخ‌داده است. ↓
http://shahrbaraz.blogspot.com/2010/02/blog-post_11.html

برنامه‌ی بهرام مشیری در ارتباط با شاهنامه‌ خالقی مطلق را در این‌جا ببینیم.
http://www.bahrammoshiri.com/home/Audio/BMoshiri_021710.mp3

۲ نظر:

ناشناس گفت...

درود بر استاد مشيري

ناشناس گفت...

من سخنان بهرام مشیری رو شاید هزار ساعت بیشتر گوش کردم بسیار در بعضی از زمینه ها وارد هستن مخصوصا امور دینی اما اشتباهات فاحش هم زیاد داشتند در همان برنامه ها و همچنین مستندات محکم اما در زمینه ی این مقاله فقط تاسف خوردم که چرا خودش رو در بحثی که بهش وارد نیست داخل کرده شاهنامه خوانی که شاهنامه پژوهی نیست تمام استدلال هاش در مورد خالقی اشتباه ست فقط از یک چیز بر آمده حسادت همین من این رو برداشت کردم واقعا ایشان به استاد خالقی حسادت میکنه
به قول ایدنلو خالقی کار تصحیح رو تمام کرد و دیگه کسی نمیتواند مثل کار او بیاورد